سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : قاسم صرافان
نوع شعر : مدح و ولادت
وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
قالب شعر : غزل

چشم تا وا می‌کنی چشم و چراغش می‌‌شوی           مثل گل می‌خندی و شب‌بوی باغش می‌‌شوی

شکل عبداللهی و تسکین داغش می‌‌شوی           می‌رسی از راه و پایان فراقش می‌‌شوی


غصه‌‌اش را محو در چشم سیاهت می‌کند

خوش به حال آمنه وقتی نگاهـت می‌کند

با حلیمه می‌‌روی، تا کوه تـعـظیمت کند           وسعتش را، با سلامی دشت تسلیمت کند

هرچه گل دارد زمین یک‌باره تقدیمت کند           ضرب در نورت کند بر عشق تقسیمت کند

خانه را با عطر زلفت تا معطر می‌کنی

دایه‌ها را هم ز مـادر مهربان‌تر می‌کنی

دید نورت را که در مهتاب بی‌حد می‌‌شود           آسمانِ خـانـه‌‌اش پُر رفـت و آمد می‌‌شود

مست از آیـیـن ابـراهـیـم هم رد می‌شود           با تو عبدالمطلب، عـبـدالمـحـمد می‌شود

گشت ساغر تا به دستان بنی‌‌هـاشم رسید

وقت تقـسیم محبت شد، ابوالـقـاسم رسید

یا محمد! عطر نامت مشرق و مغرب گرفت           وقت نقاشی قلم را عشق از راهب گرفت

نازِ لبخندت قرار از سـینهٔ یـثرب گرفت           خواب را خال تو از چشم ابوطالب گرفت

بی‌‌قرارت شد خدیجه قلب او بی‌‌طاقت است

تاجر خوش‌ذوق فهمیده‌ست: عشقت ثروت است

نیم سیب از آن او و نـیـم دیـگـر مال تو           داغ حسرت سهم ابتر، ناز کوثر مال تو

از گلسـتـان خـدا یـاس مـعـطـر مـال تـو           ای امین مـکـه! از امـروز مـادر مـال تو

بوسه تا بـر گـونـه‌‌ات اُمّ أبـیـهـا مـی‌‌زنـد

روح تو در چشم‌هایش دل به دریا می‌زند

دل به دریا می‌‌زنی ای نوح کـشتیبان ما           تا هوای این دو دریا می‌بـری توفـان ما

ای در آغوشت گرفته لؤلؤ و مرجان ما           ای نهاده روی دوشت روح ما ریحان ما

روی این دوشت حسین و روی آن دوشت حسن

«قاب قوسینی» چنین می‌‌خواست «أو أدنی» شدن

خوش‌تر از داوود می‌‌خوانی، زبور آورده‌‌ای؟           یا کتاب عشق را از کـوه نور آورده‌ای؟

جای آتش، باده از وادی طـور آورده‌ای           کعبه و بَطحا و بت‌ها را به شور آورده‌‌ای

گوشه‌چشمی تا منات و لات و عُزا بشکنند

اخـم کن تا برج‌‌های کاخ کـسرا بشکـنـند

ای فـدای قـدّ و بـالای تـو اسـماعـیـل‌هـا           بال تو بـالاتـر از پـرهـای جـبـرائـیـل‌ها

ما عرفـناکـت زده آتش در این تـمثـیل‌‌ها           بُرده‌‌ای یاسین! دل از تورات‌‌ها، انجیل‌‌ها

بی عصا مانده‌ست، طاها! دست موسی را بگیر

از کلیسای صلیبی حق عـیسی را بگـیر

باز عطر تـازه‌ات تا این حوالی می‌رسد           منجی دل‌های پـر، دستان خالی می‌‌رسد

گفته بودی میم و حاء و میم و دالی می‌‌رسد           نیـستی اینجا بـبـینی با چه حالی می‌‌رسد

خال تو، سیمای حیدر، نور زهرا دارد او

جای تو خالی! حسین است و تماشا دارد او

نقد و بررسی